کد خبر: ۹۸۸۳
۱۱ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۰۰

علیرضا نصرتی در میدان حرفه و هنر

دانش‌آموز، مداح، بازیگر تعزیه‌خوان، شاغل و نان‌آور، عنوان‌هایی است که علیرضا نصرتی اکنون در هجده‌سالگی آنها را دارد. این نوجوان محله سیدرضی سختی‌ها و پستی‌وبلندی‌های بسیاری را در زندگی‌اش سپری کرده است.

دانش‌آموز، مداح، بازیگر تعزیه‌خوان، شاغل و نان‌آور، عنوان‌هایی است که علیرضا نصرتی اکنون در هجده‌سالگی آنها را دارد. این نوجوان محله سیدرضی سختی‌ها و پستی‌وبلندی‌های بسیاری را در زندگی‌اش سپری کرده، اما همه آنها را طوری پشت سر گذاشته که حالا با لبخند و رضایت می‌گوید: از خودم و انتخاب‌هایی که داشتم راضی هستم. مشقت‌های بسیاری را تحمل کردم، اما حالا دارم بهره‌اش را می‌برم.

- چه شد که وارد عرصه کسب‌وکار شدی؟
حدود چهارسال پیش، یک روز در پارک بودم که دیدم تعدادی مهندس دارند چراغ‌های برق را تعمیر می‌کنند. رفتم کمکشان کردم و به سرپرستشان گفتم می‌خواهم مشغول کار شوم. او گفت از فردا بروم شرکت، اما من از همان روز مشغول کار شدم. مهندس بالادستم به من گفت «یک هفته وقت داری که خودت را نشان دهی.» از آن یک هفته سه‌سال می‌گذرد و من در این شرکت مشغول کار‌م.


- با کار‌های برقی آشنایی قبلی داشتی؟
اصلا. بعد‌از شروع به کار، خودم دائم در اینترنت موضوعات برقی را مطالعه می‌کردم تا وقتی درباره‌اش سؤالی می‌پرسند، جوابش را بلد باشم. 


- دَرست چه شد؟
اولش که وارد شرکت شدم، مرخصی نمی‌دادند. بین درس و کار باید یکی را انتخاب می‌کردم. رفتم سر کار تا درآمد داشته باشم و بعدش بتوانم درسم را ادامه دهم. با سیکل وارد کار شدم. امسال که دیدم کار دستم آمده، برای ادامه تحصیل اقدام کردم و سه‌سال دهم، یازدهم و دوازدهم را دارم با هم در یک سال می‌خوانم.

- شنیده‌ام مداح هم هستی؟
یک شب در مراسم عزاداری مسجد داشتم عبارتی را که مداح می‌خواند، با صدای بلند می‌خواندم. بعد‌از مراسم صدایم کرد و گفت «صدای خوبی داری. شب بعد تو هم بیا مداحی کن.» دهه فاطمیه بود و من با خواندن نوحه‌ای برای حضرت زهرا (س)، مداحی را شروع کردم.

- چطور سر از تعزیه‌خوانی درآوردی؟
خیلی اتفاقی. در آژانس بودم و داشتم با خودم نوحه‌ای را زمزمه می‌کردم. راننده آژانس از صدایم خوشش آمد و من را به گروه تعزیه‌خوانی معرفی کرد. آنجا هم تست دادم و قبول شدم. ولی باز با مشکل مرخصی ندادن صاحب کار مواجه شدم. کارگردان همکاری کرد و قرار شد شبانه تمرینات تعزیه‌خوانی را انجام دهم. این شد که روز‌ها سر کار بودم و شب‌ها بازیگری تمرین می‌کردم.

- از تجربه کار کردن در این سن‌وسال، برای هم‌سالانت بگو.
یکی از کار‌هایی که در شرکت انجام دادم، مربوط به پشتیبانی بانک ملی بود. به‌عنوان مثال صبح می‌رفتم کار‌های برقی، شبکه و دوربین بانک ملی را انجام می‌دادم. هنوز آن تمام نشده اعلام می‌کردند باید به شعبه دیگری بروم. این‌طور جا‌ها مرخصی‌بردار نیست.

تا هر وقت شب که نیاز باشد، باید بمانی و کار را تمام کنی. حتی چند‌بار شده که به شهرستان رفته‌ام و از ۱۰‌روز تا دو ماه آنجا مانده و کارهایشان را انجام داده‌ام. ولی الان که نگاه می‌کنم از خودم راضی هستم. سختی کشیدم، اما حالا دارم بهره‌اش را می‌برم. در این سن، هم درآمد دارم هم بیمه.

* این گزارش پنج‌شنبه ۱۱ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۵۹ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44